من بادهٔ عشق نوش کردم


چون مست شدم خروش کردم

هر عربده ای که باده انگیخت


با زاهد خرقه پوش کردم

هر کس که زما و من سخن گفت


او را به دو می خموش کردم

چون هوش برفت از رقیبان


این بار حدیث هوش کردم

پندم مده، ای رفیق، بسیار


انگار که: پند گوش کردم

بگذار، که من نماز خود را


در خانهٔ می فروش کردم

بر آتش عشق اوحدی را


امروز تمام جوش کردم